خانش بیگم، بانوی شیعه در یزد «پیوند از تصوف تا سلطنت»
صفحات تاریخی تقریباً 230 سالهی ایران (عصر صفوی) اغلب به معرفی زنان نامداری چون پریخان خانم (دختر شاه طهماسب اول) و مهدعلیا خیرالنساء بیگم (همسر سلطان محمد خدابنده) که نفوذی تأثیرگذار بر سیاست ایران داشتهاند، پرداخته است.
اما در این عرصه زنانی حضور دارند که شاید نام آنان چندان شناخته شده نباشد، اما آثار و احداثهای این زنان خود شاهدی بر اقتدار و عظمت آنان است؛ از جمله خانش بیگم که در زمان حیات خویش ساخت بناهای عامالمنفعه وی در خطه کویری یزد، او را به عنوان بانوبی نیکوکار و مقتدر معرفی مینماید.
چکیده
صفحات تاریخی تقریباً 230 سالهی ایران (عصر صفوی) اغلب به معرفی زنان نامداری چون پریخان خانم (دختر شاه طهماسب اول) و مهدعلیا خیرالنساء بیگم (همسر سلطان محمد خدابنده) که نفوذی تأثیرگذار بر سیاست ایران داشتهاند، پرداخته است.
اما در این عرصه زنانی حضور دارند که شاید نام آنان چندان شناخته شده نباشد، اما آثار و احداثهای این زنان خود شاهدی بر اقتدار و عظمت آنان است؛ از جمله خانش بیگم (2) که در زمان حیات خویش ساخت بناهای عامالمنفعه وی در خطه کویری یزد، او را به عنوان بانوبی نیکوکار و مقتدر معرفی مینماید.
خانش بیگم، بزرگترین دختر شاه اسماعیل اول صفوی و بیوه مظفر سلطان گیلانی که به پیشنهاد برادرش شاه طهماسب صفوی به ازدواج یکی از نوادگان شاه نعمت الله ولی به نام شاه نعمت الله یزدی، معروف به باقی (3) درمیآید. این ازدواج خاندان نعمتاللهی را که تا آن زمان در انزوا، زهد و تقوا به سر میبردند، به وزرا و داروغگانی مبدل میسازد که تا چندین سال زمام امور را در این سرزمین به دست گرفتند؛ قدرتی که به یکباره رنگ و بوی شیعی به خود میگیرد و نام دارالعباده را که یزد از زمان حکومت دیلمیان بدان ملقب شده بود، پس از حدود 5 قرن پر رنگتر میسازد.
در این پژوهش سعی شده است علاوه بر معرفی شخصیت خانش بیگم و معرفی احداثات و موقوفات وی در یزد، که هنوز برجای است به نقش مؤثر این بانو در انتقال قدرت به خاندان نعمت اللهی نیز پرداخته شود؛ قدرتی که ثمره این ازدواج علاوه بر نفوذ در دستگاه صفوی، قدرتی از خاندان نعمت اللهی را در یزد به ارمنان داشته است.
صفحات تاریخی تقریباً 230 سالهی ایران (عصر صفوی) اغلب به معرفی زنان نامداری چون پریخان خانم (دختر شاه طهماسب اول) و مهدعلیا خیرالنساء بیگم (همسر سلطان محمد خدابنده) که نفوذی تأثیرگذار بر سیاست ایران داشتهاند، پرداخته است.
اما در این عرصه زنانی حضور دارند که شاید نام آنان چندان شناخته شده نباشد، اما آثار و احداثهای این زنان خود شاهدی بر اقتدار و عظمت آنان است؛ از جمله خانش بیگم (2) که در زمان حیات خویش ساخت بناهای عامالمنفعه وی در خطه کویری یزد، او را به عنوان بانوبی نیکوکار و مقتدر معرفی مینماید.
خانش بیگم، بزرگترین دختر شاه اسماعیل اول صفوی و بیوه مظفر سلطان گیلانی که به پیشنهاد برادرش شاه طهماسب صفوی به ازدواج یکی از نوادگان شاه نعمت الله ولی به نام شاه نعمت الله یزدی، معروف به باقی (3) درمیآید. این ازدواج خاندان نعمتاللهی را که تا آن زمان در انزوا، زهد و تقوا به سر میبردند، به وزرا و داروغگانی مبدل میسازد که تا چندین سال زمام امور را در این سرزمین به دست گرفتند؛ قدرتی که به یکباره رنگ و بوی شیعی به خود میگیرد و نام دارالعباده را که یزد از زمان حکومت دیلمیان بدان ملقب شده بود، پس از حدود 5 قرن پر رنگتر میسازد.
در این پژوهش سعی شده است علاوه بر معرفی شخصیت خانش بیگم و معرفی احداثات و موقوفات وی در یزد، که هنوز برجای است به نقش مؤثر این بانو در انتقال قدرت به خاندان نعمت اللهی نیز پرداخته شود؛ قدرتی که ثمره این ازدواج علاوه بر نفوذ در دستگاه صفوی، قدرتی از خاندان نعمت اللهی را در یزد به ارمنان داشته است.
نویسنده: فاطمه دانش (1)
مقدمه
در گذری کوتاه بر موقعیت زن در عصر صفوی، متوجه حضور کمرنگ شخصیت زن در فعالیتهای اجتماعی این دوره خواهیم شد؛ اما از آن جهت که حکام در جهت پیشبرد اهداف خود و بر اساس مفتضیات سیاسی و حکومتی خواسته یا ناخواسته به اقداماتی دست میزدند، یکی از این تمهیدات صورت گرفتن ازدواجهای متعدد با خاندانهای معتبر به منظور به دست آوردن متحدین بیشتر و نیز اعتبار و نفوذ حداکثر در جامعه بود که به طور قطع در پیشبرد این مقاصد حضور زنان و پیوند زناشویی آنان، با میل و رغبت و گاه با اجبار با منتخبین این خاندانها محقق نمیگردید.
شواهد تاریخی گواهی بر تعدد چنین ازدواجهایی است که بر اساس نظر عدهای صاحبنظران برخی از روابط شاهان و شاهزادگان با زنان روابطی خشن، شهوانی و در برخی موارد تابع حسابگریهای کوتاهنظرانه سیاسی و اقتصادی و نه بر اساسی عشق و عاطفه بوده است.
از مهمترین این پیوندها میتوان به ازدواج خاندان صفوی با امرا و بزرگان قبایل خصوصاً قزلباش، کنیزان قفقازی (اعم از چرکس، گرجی و ارمنیها)، علمای برجسته (4) و حکام محلی (5) اشاره کرد.
شاهان صفوی که خود مدعی سیادت بودند همواره سعی میکردند از طریق ازدواج با سادات خصوصاً سادات نعمتاللهی که نقش اساسی در شکلگیری حکومت صفوی داشتند، روابط خود را با آنها مستحکمتر نمایند؛ اگرچه ازدواجهای سیاسی و به گونهای روابط حسنه بین دو خاندان حکمفرما بود؛ اما با توجه به قدرت و نفوذ عرقان و تصوف نعمتاللهی در ایران و ممالک همسایه خصوصاً در هند؛ صفویان علاوه بر مهار آن، از نفوذ تصوف در بین مردم نیز استفاده نمودند و قدرت خود را مشروعیت بخشیدند که نمونه بارز آن را میتوان در ازدواج خانش بیگم مشاهده نمود.
نکته قابل بحث که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است نام و موقعیت خانش بیگم در دو محور کاملاً متفاوت با عنوان «شاهزاده صفویه» از یک سو و «عروس خاندان نعمتاللهی» از سوی دیگر است؛ از آن جهت که از آنچه در منابع محلی در مورد زنانی چون ارسلان خاتون (6) ستی فاطمه (7) میبینیم، نسبت آنها بیشتر به نام همسرانشان شناخته میشود؛ اما در مورد شخصیت خانشبیگم این استثنا وجود دارد که هرکجا نامی از وی برده شده است، عنوان «دخترشاه، اسماعیل اول» بارزتر مینماید. به عنوان شاهد میتوان به مسجدی که امروزه در شهر یزد به نام «مسجد شاه طهماسب» معروف است و از بناهای این بانو به شمار میرود، اشاره نمود.
از جهت ساخت بناهایی چون خانقاه، حسینیه و بقعه در شهرستان یزد و تفت که بیشتر به نام خاندان نعمتاللهی معروفاند، از سویی و متمایز بودن این دو خاندان، اگرچه نسبت خویشاوندی با هم داشتند و از این نظر که صفویه به نوعی مشروعیت خود را از این خاندان صوفی میدانست، از سوی دیگر جای تأمل و ژرفنگری بسیاری وجود دارد؛ به عنوان نمونه میتوان به انتساب فرزند خانش بیگم به صفویه که بعد از پدر، سمت کلانتری یزد را به دست گرفت و اینکه تا مدتها نوادگان وی را به خاندان میرمیران و یا نعمتاللهی مشهور و منتسب کردهاند، اشاره نمود.
با این مقدمه کوتاه، در این مقاله سعی شده است در ابتدا شخصیت خانشبیگم به عنوان اولین چهره ازدواج سیاسی و پیوند راهبردی بین دو خاندان بررسی شود و در ادامه بناها، تأسیسات و موقوفات وی شناسایی و تاحدودی معرفی گردد.
شواهد تاریخی گواهی بر تعدد چنین ازدواجهایی است که بر اساس نظر عدهای صاحبنظران برخی از روابط شاهان و شاهزادگان با زنان روابطی خشن، شهوانی و در برخی موارد تابع حسابگریهای کوتاهنظرانه سیاسی و اقتصادی و نه بر اساسی عشق و عاطفه بوده است.
از مهمترین این پیوندها میتوان به ازدواج خاندان صفوی با امرا و بزرگان قبایل خصوصاً قزلباش، کنیزان قفقازی (اعم از چرکس، گرجی و ارمنیها)، علمای برجسته (4) و حکام محلی (5) اشاره کرد.
شاهان صفوی که خود مدعی سیادت بودند همواره سعی میکردند از طریق ازدواج با سادات خصوصاً سادات نعمتاللهی که نقش اساسی در شکلگیری حکومت صفوی داشتند، روابط خود را با آنها مستحکمتر نمایند؛ اگرچه ازدواجهای سیاسی و به گونهای روابط حسنه بین دو خاندان حکمفرما بود؛ اما با توجه به قدرت و نفوذ عرقان و تصوف نعمتاللهی در ایران و ممالک همسایه خصوصاً در هند؛ صفویان علاوه بر مهار آن، از نفوذ تصوف در بین مردم نیز استفاده نمودند و قدرت خود را مشروعیت بخشیدند که نمونه بارز آن را میتوان در ازدواج خانش بیگم مشاهده نمود.
نکته قابل بحث که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است نام و موقعیت خانش بیگم در دو محور کاملاً متفاوت با عنوان «شاهزاده صفویه» از یک سو و «عروس خاندان نعمتاللهی» از سوی دیگر است؛ از آن جهت که از آنچه در منابع محلی در مورد زنانی چون ارسلان خاتون (6) ستی فاطمه (7) میبینیم، نسبت آنها بیشتر به نام همسرانشان شناخته میشود؛ اما در مورد شخصیت خانشبیگم این استثنا وجود دارد که هرکجا نامی از وی برده شده است، عنوان «دخترشاه، اسماعیل اول» بارزتر مینماید. به عنوان شاهد میتوان به مسجدی که امروزه در شهر یزد به نام «مسجد شاه طهماسب» معروف است و از بناهای این بانو به شمار میرود، اشاره نمود.
از جهت ساخت بناهایی چون خانقاه، حسینیه و بقعه در شهرستان یزد و تفت که بیشتر به نام خاندان نعمتاللهی معروفاند، از سویی و متمایز بودن این دو خاندان، اگرچه نسبت خویشاوندی با هم داشتند و از این نظر که صفویه به نوعی مشروعیت خود را از این خاندان صوفی میدانست، از سوی دیگر جای تأمل و ژرفنگری بسیاری وجود دارد؛ به عنوان نمونه میتوان به انتساب فرزند خانش بیگم به صفویه که بعد از پدر، سمت کلانتری یزد را به دست گرفت و اینکه تا مدتها نوادگان وی را به خاندان میرمیران و یا نعمتاللهی مشهور و منتسب کردهاند، اشاره نمود.
با این مقدمه کوتاه، در این مقاله سعی شده است در ابتدا شخصیت خانشبیگم به عنوان اولین چهره ازدواج سیاسی و پیوند راهبردی بین دو خاندان بررسی شود و در ادامه بناها، تأسیسات و موقوفات وی شناسایی و تاحدودی معرفی گردد.
موقعیت اجتماعی زن در دوره صفوی
با روی کارآمدن حکومت صفویه که به عنوان اولین حکومت شیعی در جهان در کنار حکومت مقتدر سنی مذهب عثمانی قرار داشت، به علت برخی از تعصبات ناروای مذهبی محدودیتهای فراوانی برای زنان ایجاد گردید؛ چنانکه در عصر شاه طهماسب، استفاده از روبند و چادر رواج یافت (8) و حتی زنان شاه عباس نیز بدون روبند، حق بیرون رفتن نداشتند و تنها در زمان شکار و ملازمت شاه در مناطق قُرق، این محدودیت از میان میرفت. (9)
اما در مجموع بر اساس برخی شواهد میتوان گفت با توجه به اعتقادات شاه اسماعیل اول بینانگذار سلسله صفوی که در امور مذهبی تعصب چندانی نداشت، (10) زنان این دوره علاوه بر مهارت در اسب سواری، در جنگها نیز شرکت داشتند که اکثر منابع با اغراق، به تعداد زنان و اسامی آنان در نبرد چالدران اشاره نمودهاند. (11)
گرچه صریحاً باید به این نکته نیز اذعان کرد که زن در این دوره از حقوق قانونی اعم از حقوق اجتماعی و خصوصی، آزادی فردی، انتخاب شغل و استقلال اقتصادی و حق مالکیت در زمینههای مختلف محروم بود و مقام و منزلتی بیش از برده نداشت؛ به طوری که پادشاهان صفوی هر یک دارای صدها زن در حرمسراهای خود بودند. (12)
اما در مجموع بر اساس برخی شواهد میتوان گفت با توجه به اعتقادات شاه اسماعیل اول بینانگذار سلسله صفوی که در امور مذهبی تعصب چندانی نداشت، (10) زنان این دوره علاوه بر مهارت در اسب سواری، در جنگها نیز شرکت داشتند که اکثر منابع با اغراق، به تعداد زنان و اسامی آنان در نبرد چالدران اشاره نمودهاند. (11)
گرچه صریحاً باید به این نکته نیز اذعان کرد که زن در این دوره از حقوق قانونی اعم از حقوق اجتماعی و خصوصی، آزادی فردی، انتخاب شغل و استقلال اقتصادی و حق مالکیت در زمینههای مختلف محروم بود و مقام و منزلتی بیش از برده نداشت؛ به طوری که پادشاهان صفوی هر یک دارای صدها زن در حرمسراهای خود بودند. (12)
ارتباط خاندان صفوی با سادات نعمتاللهی
سلاطین صفوی با رواج مذهب تشیع سعی بر آن داشتند تا مانعی در مقابل دولت سنی مذهب عثمانی و ازبکان ایجاد نمایند. (13) که چنین اقدامی حمایت خاندانهای شیعه مذهب از صفویان را لازم داشت. از سوی دیگر قدرت بیش از حد قزلباشان و در دست داشتن امتیازات اجتماعی، خود یک زنگ خطری به شمار میرفت. زن در این دوره از حقوق قانونی اعم از حقوق اجتماعی و خصوصی، آزادی فردی، انتخاب شغل و استقلال اقتصادی و حق مالکیت در زمینههای مختلف محروم بود و مقام و منزلتی بیش از برده نداشت؛ به طوری که پادشاهان صفوی هر یک دارای صدها زن در حرمسراهای خود بودند.از این رو سلسله تازه تأسیس صفوی، سیاست مذهبی خود را مبتنی بر احترام به سادات و علمای دینی قرار داد و نه تنها مقامات بالای دربار را از سادات برگزید، بلکه خویشاوندان خود را به ازدواج آنها درآورد (14) که از مهمترین این خاندان میتوان به با «خاندان نعمتاللهی» اشاره کرد که از اهمیت و نفوذ بیشتری در ایران برخوردار بودند.
شاه نعمتالله ولی از عرفای بزرگ و نامدار سدههای هشتم و نهم هجری است که اصل و نسب وی را به امام پنجم شیعیان، امام محمد باقر (علیهالسلام) رساندهاند؛ از این رو دودمانش به سادات حسینی نیز مشهورند. (15)
اما ورود شاه ولی (شاه نعمتالله ولی) به یزد را اکثر منابع هم عصر وی پس از ولادت تنها فرزندش، شاه خلیلالله، در سال 775 هجری دانستهاند.
پنج و هفتاد و هفتصد از سال *** رفته در کوبنان که ناگاهان
میر برهان دین خلیل ا...*** آمد از غیب بنده را مهمان (16)
حاجی زینالعابدین شیرازی درباره عزیمت شاه ولی به یزد و اقامت وی در آنجا مینویسد: «منقولست که آن جناب مدتی در شهر یزد ساکن بود. بالاخره اهل آن دیار بنا بر مخالفت مذهب بر آن جناب اذیت و اهانت نموده اخراج بلد کردند...». (17)
اما منابع محلی اشاره دارند که در زمان امارت میرزا اسکندر پسر عمر شیخ فرزند امیر تیمور گورکانی بر یزد و فارس، قریه تفت به عنوان سیورغال (18) در سال 821 هجری به شاه ولی بخشیده شد. (19)
اگرچه منابع در خصوص فرزندان شاه شمسالدین محمد سکوت نموده؛ اما وجود مزار سید خلیل الله دوم پسر شاه تقیالدین (20) در خانقاه تفت (21) بقعهای در محله مصلی یزد مشهور به سید خلیل که به استناد سنگ قبرهای منسوب در آن، مزار امیر نظامالدین اسحق (22) (متوفی 963 هـ .ق) و فرزندش سید خلیل الله سوم (متونی 969 هـ .ق) است، حقیقت تاریخ را طور دیگری رقم میزند.
با این حال عزیمت فرزندان شاه محبالله از احفاد شاه خلیلالله (23) به یزد، فصل تازهای در حیات سادات نعمت اللهی در آن خطه گشود و آنان به زودی جای خویش را به عنوان رجال معتبر مذهبی در آن جا باز نمودند. (24) اگرچه عصر صفوی را پیوند بین خاندان صفوی و نعمت اللهی در یزد میدانند؛ اما ریشههای آن را باید در اواخر دوران تیموری و خصوصاً در عصر ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو جستجو کرد؛ به طور مثال، تفحص در احوال شاه نعمتالله ثانی (فرزند شاه ظهیرالدین علی) نیز صحت گفتههای فوق را تأیید مینماید. اما با تشکیل حکومت صفوی امیر عبدالباقی یزدی نخستین فرد از این خاندان بود که با حکومت صفوی ارتباط یافت و عمده اهمیت او در تاریخ صفوی به مناسبات وی با شاه اسماعیل صفوی بازمیگردد (25) که به احتمال قوی اولین ارتباط مربوط به تصرف یزد توسط محمد کره حاکم ابرقوست. (26) وی زمانی که یزد را تصرف کرد، از دختر امیر عبدالرزاق خواستگاری کرد و امیر عبدالباقی نه توان مخالفت داشت و نه میل به انجام این کار؛ لذا در طی نامهای از شاه اسماعیل که در اصفهان بود، استمداد جست و بعد از یک ماه که در پناه یکی از بزرگان میبد به نام خواجه ابوالقاسم میبدی بود، نامهای به مردم یزد نوشت؛ بدین مضمون که: «... با گشودن دروازهها بر روی شاه، دَرِ اقبال را بر روی خود باز کنید...» و مردم نیز دروازههای شهر را برای شاه اسماعیل گشودند. (27) در این زمان بود که اعتبار خاندان نعمت اللهی بر شاه اسماعیل نمایان شد و روابط تنگاتنگ این خاندان آغاز گردید.
بعضی از منابع نیز ارتباط شاه اسماعیل و امیر عبدالباقی یزدی را در پی فتح خراسان در سال 916 هجری میدانند که به دنبال آن امیر نظامالدین عبدالباقی، به منصب صدارت که منصبی مذهبی بود، انتخاب گردید. (28) این روابط به ویژه در عهد فرزندان وی نیز تداوم یافت؛ چنانکه حکومت یزد برای مدت بسیار طولانی در اختیار فرزندان و نوادگان امیر عبدالباقی قرار گرفت و مناصبی مهم چون وزارت و کلانتری نیز به آنان تفویض گردید.
شاه نعمتالله ولی از عرفای بزرگ و نامدار سدههای هشتم و نهم هجری است که اصل و نسب وی را به امام پنجم شیعیان، امام محمد باقر (علیهالسلام) رساندهاند؛ از این رو دودمانش به سادات حسینی نیز مشهورند. (15)
اما ورود شاه ولی (شاه نعمتالله ولی) به یزد را اکثر منابع هم عصر وی پس از ولادت تنها فرزندش، شاه خلیلالله، در سال 775 هجری دانستهاند.
پنج و هفتاد و هفتصد از سال *** رفته در کوبنان که ناگاهان
میر برهان دین خلیل ا...*** آمد از غیب بنده را مهمان (16)
حاجی زینالعابدین شیرازی درباره عزیمت شاه ولی به یزد و اقامت وی در آنجا مینویسد: «منقولست که آن جناب مدتی در شهر یزد ساکن بود. بالاخره اهل آن دیار بنا بر مخالفت مذهب بر آن جناب اذیت و اهانت نموده اخراج بلد کردند...». (17)
اما منابع محلی اشاره دارند که در زمان امارت میرزا اسکندر پسر عمر شیخ فرزند امیر تیمور گورکانی بر یزد و فارس، قریه تفت به عنوان سیورغال (18) در سال 821 هجری به شاه ولی بخشیده شد. (19)
اگرچه منابع در خصوص فرزندان شاه شمسالدین محمد سکوت نموده؛ اما وجود مزار سید خلیل الله دوم پسر شاه تقیالدین (20) در خانقاه تفت (21) بقعهای در محله مصلی یزد مشهور به سید خلیل که به استناد سنگ قبرهای منسوب در آن، مزار امیر نظامالدین اسحق (22) (متوفی 963 هـ .ق) و فرزندش سید خلیل الله سوم (متونی 969 هـ .ق) است، حقیقت تاریخ را طور دیگری رقم میزند.
با این حال عزیمت فرزندان شاه محبالله از احفاد شاه خلیلالله (23) به یزد، فصل تازهای در حیات سادات نعمت اللهی در آن خطه گشود و آنان به زودی جای خویش را به عنوان رجال معتبر مذهبی در آن جا باز نمودند. (24) اگرچه عصر صفوی را پیوند بین خاندان صفوی و نعمت اللهی در یزد میدانند؛ اما ریشههای آن را باید در اواخر دوران تیموری و خصوصاً در عصر ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو جستجو کرد؛ به طور مثال، تفحص در احوال شاه نعمتالله ثانی (فرزند شاه ظهیرالدین علی) نیز صحت گفتههای فوق را تأیید مینماید. اما با تشکیل حکومت صفوی امیر عبدالباقی یزدی نخستین فرد از این خاندان بود که با حکومت صفوی ارتباط یافت و عمده اهمیت او در تاریخ صفوی به مناسبات وی با شاه اسماعیل صفوی بازمیگردد (25) که به احتمال قوی اولین ارتباط مربوط به تصرف یزد توسط محمد کره حاکم ابرقوست. (26) وی زمانی که یزد را تصرف کرد، از دختر امیر عبدالرزاق خواستگاری کرد و امیر عبدالباقی نه توان مخالفت داشت و نه میل به انجام این کار؛ لذا در طی نامهای از شاه اسماعیل که در اصفهان بود، استمداد جست و بعد از یک ماه که در پناه یکی از بزرگان میبد به نام خواجه ابوالقاسم میبدی بود، نامهای به مردم یزد نوشت؛ بدین مضمون که: «... با گشودن دروازهها بر روی شاه، دَرِ اقبال را بر روی خود باز کنید...» و مردم نیز دروازههای شهر را برای شاه اسماعیل گشودند. (27) در این زمان بود که اعتبار خاندان نعمت اللهی بر شاه اسماعیل نمایان شد و روابط تنگاتنگ این خاندان آغاز گردید.
بعضی از منابع نیز ارتباط شاه اسماعیل و امیر عبدالباقی یزدی را در پی فتح خراسان در سال 916 هجری میدانند که به دنبال آن امیر نظامالدین عبدالباقی، به منصب صدارت که منصبی مذهبی بود، انتخاب گردید. (28) این روابط به ویژه در عهد فرزندان وی نیز تداوم یافت؛ چنانکه حکومت یزد برای مدت بسیار طولانی در اختیار فرزندان و نوادگان امیر عبدالباقی قرار گرفت و مناصبی مهم چون وزارت و کلانتری نیز به آنان تفویض گردید.
ازدواج خانش بیگم با شاه نعمت الله باقی (29)
شاه نعمت الله یزدی (باقی) فرزند امیر نظامالدین عبدالباقی و در دربار شاه اسماعیل اول از موقعیت و منزلت خاصی برخوردار بود؛ به طوری که میبینیم بزرگترین دختر خود خانش بیگم را به ازدواج وی در میآورد. اگر چه این وصلت در زمان شاه طهماسب صورت گرفت، اما نباید ریشههای این پیوند را در خاندان صفوی و نعمتاللهی نادیده انگاشت.
خانش بیگم، بزرگترین دختر (30) شاه اسماعیل در زمان حیات پدر به سال 928 هجری به عقد «میره دباج رشتی گیلانی» مشهور به مظفّر سلطان از حکام گیلان درآمد. (31)
مظفر سلطان در زمان سلطنت شاه طهماسب به سرکشی پرداخت و چندی نزد سلطان علمانی پناه برد تا این که سرانجام دستگیر شد و به امر شاه طهماسب در سال 942 هجری در دارالسلطنه تبریز به قتل رسید و خانش بیگم بیوه گردید. از آنجایی که شاه طهماسب به دنبال همسری مناسب برای خواهرش بود، وی را به عقد شاه نعمت الله یزدی درآورد. (32)
خورشاه بن قباد الحسینی روایت میکند که شاه ابتدا قصد داشت که خانش بیگم را به عقد شاه قوامالدین نوربخش درآورد. از این رو هنگامی که در سال 943 هجری عازم چهارمین سفر جنگی خود به خراسان برای مقابله با ازبکان بود، چندی را در ری مهمان وی گردید و نیت خود را در مورد خواهرش با او در میان گذارد؛ اما شاه قوامالدین از پذیرش آن خودداری نمود. ظاهراً همین موضوع و شکایت مردم ری و تهران از او و قتل امیدی تهرانی (33) موجب گردید تا شاه در حین مراجعت از خراسان در سال 94 هجری کلیه اموال او را مصادره و وی را به قلعه النجق (34) بفرستد، به همین دلیل این وصلت با شاه نعمت الله یزدی واقع گردید. (35)
منابع روشن نمیسازند که این ازدواج و نیز ارتقاء شاه نعمت الله یزدی به ولایت یزد در چه تاریخی صورت گرفته است. حتی تاریخ محلی یزد اگر چه از این ازدواج نام برده است، اما تاریخ وقوع آن در نسخ اصلی کتاب جامع مفیدی محو گردیده است: «لاجرم نسیم نعمتاللهی در وزیدن آمده تربیت آن حضرت در ضمیر آفتاب تأثیر خانان کشورگشا سلطان طهماسب بهادرخان قرار گرفت و در شهور سنه ... نواب بلقیس مکان مریم شأن علیه متعالیه خانش بیگم همشیره محترمه خود را که فاطمه زمان و ملکه ایران بود بر نهج شریعت غرّا به عقد ازدواج آن حضرت انتظام داده زرنگار بلقیس عفت شعار را به جانب خطه یزد روان فرمود» (36) با این حال اگر قول مولانا صنع الله نعمتاللهی را در حوادث مذکور (37) بپذیریم، احتمالاً این ازدواج در سال 944 هجری رخ داده است. (38) خانش بیگم پس از ازدواج با همسرش به یزد عزیمت میکند و شاه طهماسب انعام و احسان فراوان در حق وی مینماید و ظاهراً هم زمان با این ازدواج، امورات و مهمات یزد در کف خاندان نعمتاللهی قرار گرفت که مولانا صنع الله نعمتاللهی نیز در کتاب خود بدان اشاره نموده است. (39)
از فرزندان خانش بیگم میتوان به امیر غیاثالدین میرمیران و پری پیکر خانم اشاره کرد که پری پیکر به عنوان عروس شاه طهماسب و همسر اسماعیل میرزا درمی آید و میرمیران یزدی به عنوان قائم مقام و بزرگ سادات نعمتاللهی بعد از پدرش انتخاب میگردد.
در خصوص ازدواج دختر خانش بیگم و اسماعیل میرزا برخی از منابع صفوی به تفصیل بدان پرداختهاند، به طوری که نعمتالله یزدی به اتفاق همسرش، خانش بیگم و دخترشان (پری پیکر خانم) برای انعقاد این ازدواج از یزد به سوی دارالسلطنه تبریز حرکت نمودند، در آنجا مورد استقبال شاه و مردم قرار گرفتند؛ سپس به امر شاه طهماسب جشن بسیار باشکوهی برپا گردید. قزوینی در مورد آن میگوید: «چنان مجلسی شد که سالخوردهها نقل کردند که کس هرگز ندیده و نشنیده» (40) اما آنچه که حائز اهمیت است، باتوجه به تمرد و عصیان اسماعیل میرزا بر پدر، (41) خدشهای در روابط میان شاه نعمتالله یزدی با شاه طهماسب ایجاد نکرد. (42) به طوری که بعد از شاه نعمتالله یزدی، پسرش میرمیران یزدی به منصب کلانتری یزد رسید. (43) این موضوع از مضمون پروانچهای که شاه طهماسب در تاریخ 982 هجری به شاه عبدالعلی یزدی که امورات شرعی یزد را عهدهدار بود، خطاب کرده است. در این پروانچه، میر میران را نقیب سادات و وزیر و داروغه یزد خوانده است. (44)
خانش بیگم در 27 رجب سال 971 هجری درگذشت (45) و شاه نعمتالله جسد وی را به کربلا برد (46) و پس از بازگشت خود نیز در همدان وفات یافته، بدن او را هم به کربلا انتقال دادند و در جوار همسرش دفن کردند. (47)
خانش بیگم، بزرگترین دختر (30) شاه اسماعیل در زمان حیات پدر به سال 928 هجری به عقد «میره دباج رشتی گیلانی» مشهور به مظفّر سلطان از حکام گیلان درآمد. (31)
مظفر سلطان در زمان سلطنت شاه طهماسب به سرکشی پرداخت و چندی نزد سلطان علمانی پناه برد تا این که سرانجام دستگیر شد و به امر شاه طهماسب در سال 942 هجری در دارالسلطنه تبریز به قتل رسید و خانش بیگم بیوه گردید. از آنجایی که شاه طهماسب به دنبال همسری مناسب برای خواهرش بود، وی را به عقد شاه نعمت الله یزدی درآورد. (32)
خورشاه بن قباد الحسینی روایت میکند که شاه ابتدا قصد داشت که خانش بیگم را به عقد شاه قوامالدین نوربخش درآورد. از این رو هنگامی که در سال 943 هجری عازم چهارمین سفر جنگی خود به خراسان برای مقابله با ازبکان بود، چندی را در ری مهمان وی گردید و نیت خود را در مورد خواهرش با او در میان گذارد؛ اما شاه قوامالدین از پذیرش آن خودداری نمود. ظاهراً همین موضوع و شکایت مردم ری و تهران از او و قتل امیدی تهرانی (33) موجب گردید تا شاه در حین مراجعت از خراسان در سال 94 هجری کلیه اموال او را مصادره و وی را به قلعه النجق (34) بفرستد، به همین دلیل این وصلت با شاه نعمت الله یزدی واقع گردید. (35)
منابع روشن نمیسازند که این ازدواج و نیز ارتقاء شاه نعمت الله یزدی به ولایت یزد در چه تاریخی صورت گرفته است. حتی تاریخ محلی یزد اگر چه از این ازدواج نام برده است، اما تاریخ وقوع آن در نسخ اصلی کتاب جامع مفیدی محو گردیده است: «لاجرم نسیم نعمتاللهی در وزیدن آمده تربیت آن حضرت در ضمیر آفتاب تأثیر خانان کشورگشا سلطان طهماسب بهادرخان قرار گرفت و در شهور سنه ... نواب بلقیس مکان مریم شأن علیه متعالیه خانش بیگم همشیره محترمه خود را که فاطمه زمان و ملکه ایران بود بر نهج شریعت غرّا به عقد ازدواج آن حضرت انتظام داده زرنگار بلقیس عفت شعار را به جانب خطه یزد روان فرمود» (36) با این حال اگر قول مولانا صنع الله نعمتاللهی را در حوادث مذکور (37) بپذیریم، احتمالاً این ازدواج در سال 944 هجری رخ داده است. (38) خانش بیگم پس از ازدواج با همسرش به یزد عزیمت میکند و شاه طهماسب انعام و احسان فراوان در حق وی مینماید و ظاهراً هم زمان با این ازدواج، امورات و مهمات یزد در کف خاندان نعمتاللهی قرار گرفت که مولانا صنع الله نعمتاللهی نیز در کتاب خود بدان اشاره نموده است. (39)
از فرزندان خانش بیگم میتوان به امیر غیاثالدین میرمیران و پری پیکر خانم اشاره کرد که پری پیکر به عنوان عروس شاه طهماسب و همسر اسماعیل میرزا درمی آید و میرمیران یزدی به عنوان قائم مقام و بزرگ سادات نعمتاللهی بعد از پدرش انتخاب میگردد.
در خصوص ازدواج دختر خانش بیگم و اسماعیل میرزا برخی از منابع صفوی به تفصیل بدان پرداختهاند، به طوری که نعمتالله یزدی به اتفاق همسرش، خانش بیگم و دخترشان (پری پیکر خانم) برای انعقاد این ازدواج از یزد به سوی دارالسلطنه تبریز حرکت نمودند، در آنجا مورد استقبال شاه و مردم قرار گرفتند؛ سپس به امر شاه طهماسب جشن بسیار باشکوهی برپا گردید. قزوینی در مورد آن میگوید: «چنان مجلسی شد که سالخوردهها نقل کردند که کس هرگز ندیده و نشنیده» (40) اما آنچه که حائز اهمیت است، باتوجه به تمرد و عصیان اسماعیل میرزا بر پدر، (41) خدشهای در روابط میان شاه نعمتالله یزدی با شاه طهماسب ایجاد نکرد. (42) به طوری که بعد از شاه نعمتالله یزدی، پسرش میرمیران یزدی به منصب کلانتری یزد رسید. (43) این موضوع از مضمون پروانچهای که شاه طهماسب در تاریخ 982 هجری به شاه عبدالعلی یزدی که امورات شرعی یزد را عهدهدار بود، خطاب کرده است. در این پروانچه، میر میران را نقیب سادات و وزیر و داروغه یزد خوانده است. (44)
خانش بیگم در 27 رجب سال 971 هجری درگذشت (45) و شاه نعمتالله جسد وی را به کربلا برد (46) و پس از بازگشت خود نیز در همدان وفات یافته، بدن او را هم به کربلا انتقال دادند و در جوار همسرش دفن کردند. (47)
خانش بیگم و بازتاب حضور وی در خطه یزد
ورود خانش بیگم به یزد، نقطه عطفی در ایجاد روابط خاندان صفوی و نعمت اللهی گردید به طوری که بعدها فرزندان آنها دارای مناصبی مهم در دربار صفوی شدند و یزد نیز به یُمن وجود آنان، آرامش نبی را تجربه نمود.
فرمانی از شاه طهماسب مورخ 969 ق، در باب تخفیف رسوم و تمغاوات یزد در دست است که در این فرمان، شاه نعمتالله یزدی به عنوان معتبرترین رجال این شهر از سوی حکومت صفوی معرفی شده است و مسند داروغگی و وزارت خطه یزد را نیز بر عهده داشته است. امروزه این سنگ فرمان به ابعاد با 74×168 سانتی متر به خط ثلث بر دیوار شبستان مسجد شاه طهماسب قرار دارد.
متن کتیبه بدین شرح است: [الله سبحانه الملک الله. یا محمد یا علی ... چهارده معصوم»]
فرمان همیون شریف نفاذ یافت آنکه چون به یمن توفیقات الهی و حسن تأییدات نامتناهی همواره اعالی همت عالی اساس به موجب مضمون صدق مشحون «بالعدل قامت السموات والارض» بدان گماشتهایم که به واسطه مراعات لوازم عدالت و رعیت پروری مراسم نصفت و دادگستری که باعث استقامت دولت بیزوال و موجب استدامت سلطنت عدیمالانتقال است جمهور انام از خواص و عوام مرفهالحال باشند و مآثر بدع و نامشروعات که به تصاریف زمان استمرار یافته از صفایح دوران محو و نابود گشته مثوبات به روزگار فرخنده آثار عاید گردد و پیوسته عوالی نهمت خورشید اقتباس برحسب فحوای حقایق موّدای «احسن کما احسن الله الیک» مصروف داشته که در ایام سلطنت روز افزون و عهد خلافت ابد مقرون از آثار مکرمت و احسان انتشار انوار مرحمت و امتنان عموم برایا و کافه رعایا آسوده احوال گردند و اسم و رسم ظلم و رسومات محدثه که به مرور دهور و اعصار استقرار پذیرفته از صفحات روزگار معدوم و مفقود شود، لهذا درین ولا که بنا بر ملاحظهی انتظام احوال عامهی مسلمین و کافه تجار و مترددین تمغاوات اکثر محال و بلاد ممالک محروسه را به تخفیف و تصدق مقرر فرمودیم نیز مرحمت و عاطفت شاهی بر ساحت حال و مآل عموم برایا و تجار و مترددین دارالعبادهی یزد پرتو انداخته تمغاوات آنجا را به موجبی که ابواب آن در ذیل مسطورست:
دفعه - عن اصل دارالبیع مع ده دوازده سر حد و دارالسلخ و دارالحریر و رصادی و کیالی و سرجوار.
دفعه - عن رسد وجوهات تابعه و رسوم و منافع وزیر و کلانتر و مباشر و مستوفی وزیر که ابواب جمع است از ابتدای نوروز ایت ئیل و به تخفیف و تصدق مقرر داشته ثواب آن را به ارواح مقدسه حضرات عمومأ هدیه کردیم. مستوفیان عظام رقم این عطیه را در دفاتر خلود مثبت و مرقوم گردانیده تغییر و تبدیل به قواعد آن راه ندهند و اسم و رسم تمغاوات مزبوره را از صفحات دفاتر محو و معدوم ساخته من بعد ابواب جمع نسازند و خلاف کننده این معنی را در لغت و سخط الهی و از جملهی مردودان درگاه جهان پناه شاهی دانسته از مضمون حقیقت مشحون کریمهی «فمن بدله بعد ما سمعه فإنما إثمه علی الذین یبدلونه» تجاوز ننمایند.
سیادت و نقابت پناه مرتضی ممالک اسلام نوراً للسیادة و النقابة والدین نعمت الله ما صورت این فرمان را بر سنگ نقش کرده بر در مسجد جامع دارالعباده مزبور نصب نمایند.
مقرر است که رسم الوزاره و منافع وزیر و رسوم داروغگی و غیرذلک که از تمغاوات مزبور مقررست به دستور تخفیف مقرر دانسته طلبی ننمایند از جوانب ازین جمله [روند] و هر ساله حکم مجدد طلب ندارند و چون به مهر اشرف رسد اعتماد نمایند تحریراً فی شهر جمادی الاول تخافوی ئیل تسع و ستین و تسعمائة». (48)
اما مهمترین سندی که امروزه در دست است، متن وقفنامه خانش بیگم به تاریخ 963 هجری است که در آن واقف بر شیعیان اثنی عشری موقوفاتی را قرار داده است که مطالعه بر روی آن بسیاری از حقیقتهای تاریخی را در عصر خود بازگو مینماید.
فرمانی از شاه طهماسب مورخ 969 ق، در باب تخفیف رسوم و تمغاوات یزد در دست است که در این فرمان، شاه نعمتالله یزدی به عنوان معتبرترین رجال این شهر از سوی حکومت صفوی معرفی شده است و مسند داروغگی و وزارت خطه یزد را نیز بر عهده داشته است. امروزه این سنگ فرمان به ابعاد با 74×168 سانتی متر به خط ثلث بر دیوار شبستان مسجد شاه طهماسب قرار دارد.
متن کتیبه بدین شرح است: [الله سبحانه الملک الله. یا محمد یا علی ... چهارده معصوم»]
فرمان همیون شریف نفاذ یافت آنکه چون به یمن توفیقات الهی و حسن تأییدات نامتناهی همواره اعالی همت عالی اساس به موجب مضمون صدق مشحون «بالعدل قامت السموات والارض» بدان گماشتهایم که به واسطه مراعات لوازم عدالت و رعیت پروری مراسم نصفت و دادگستری که باعث استقامت دولت بیزوال و موجب استدامت سلطنت عدیمالانتقال است جمهور انام از خواص و عوام مرفهالحال باشند و مآثر بدع و نامشروعات که به تصاریف زمان استمرار یافته از صفایح دوران محو و نابود گشته مثوبات به روزگار فرخنده آثار عاید گردد و پیوسته عوالی نهمت خورشید اقتباس برحسب فحوای حقایق موّدای «احسن کما احسن الله الیک» مصروف داشته که در ایام سلطنت روز افزون و عهد خلافت ابد مقرون از آثار مکرمت و احسان انتشار انوار مرحمت و امتنان عموم برایا و کافه رعایا آسوده احوال گردند و اسم و رسم ظلم و رسومات محدثه که به مرور دهور و اعصار استقرار پذیرفته از صفحات روزگار معدوم و مفقود شود، لهذا درین ولا که بنا بر ملاحظهی انتظام احوال عامهی مسلمین و کافه تجار و مترددین تمغاوات اکثر محال و بلاد ممالک محروسه را به تخفیف و تصدق مقرر فرمودیم نیز مرحمت و عاطفت شاهی بر ساحت حال و مآل عموم برایا و تجار و مترددین دارالعبادهی یزد پرتو انداخته تمغاوات آنجا را به موجبی که ابواب آن در ذیل مسطورست:
دفعه - عن اصل دارالبیع مع ده دوازده سر حد و دارالسلخ و دارالحریر و رصادی و کیالی و سرجوار.
دفعه - عن رسد وجوهات تابعه و رسوم و منافع وزیر و کلانتر و مباشر و مستوفی وزیر که ابواب جمع است از ابتدای نوروز ایت ئیل و به تخفیف و تصدق مقرر داشته ثواب آن را به ارواح مقدسه حضرات عمومأ هدیه کردیم. مستوفیان عظام رقم این عطیه را در دفاتر خلود مثبت و مرقوم گردانیده تغییر و تبدیل به قواعد آن راه ندهند و اسم و رسم تمغاوات مزبوره را از صفحات دفاتر محو و معدوم ساخته من بعد ابواب جمع نسازند و خلاف کننده این معنی را در لغت و سخط الهی و از جملهی مردودان درگاه جهان پناه شاهی دانسته از مضمون حقیقت مشحون کریمهی «فمن بدله بعد ما سمعه فإنما إثمه علی الذین یبدلونه» تجاوز ننمایند.
سیادت و نقابت پناه مرتضی ممالک اسلام نوراً للسیادة و النقابة والدین نعمت الله ما صورت این فرمان را بر سنگ نقش کرده بر در مسجد جامع دارالعباده مزبور نصب نمایند.
مقرر است که رسم الوزاره و منافع وزیر و رسوم داروغگی و غیرذلک که از تمغاوات مزبور مقررست به دستور تخفیف مقرر دانسته طلبی ننمایند از جوانب ازین جمله [روند] و هر ساله حکم مجدد طلب ندارند و چون به مهر اشرف رسد اعتماد نمایند تحریراً فی شهر جمادی الاول تخافوی ئیل تسع و ستین و تسعمائة». (48)
اما مهمترین سندی که امروزه در دست است، متن وقفنامه خانش بیگم به تاریخ 963 هجری است که در آن واقف بر شیعیان اثنی عشری موقوفاتی را قرار داده است که مطالعه بر روی آن بسیاری از حقیقتهای تاریخی را در عصر خود بازگو مینماید.
«وقفنامه خانش بیگم» (49)
الحمدلله
موفق المکلوک مفیض البرکات و الصّلوة و السلام علی سلطان السّریر النّبوة و الولایت ذریتة الطّیبین و الطّیبات.
اما بعد غرض از تحریر این سطور شرعیه القواعد و المبانی مریم سیرت خدیجه الزمانی حریم جهانبانی مشیّد کامرانی خاندان خلافت سیده اعاظم السلاطین متبوعه خوانین الخواقین غفّة المله و الدنیا والدین عصمه المؤمنین و المسلمین خانش بیگم ضل سلطانی عفّتها و طهارتها والدها العظیم الشان الرفیع المکان اعظم الاعاظم اسلاطین فی عهده و زمانه اعدل اعاظم الخواقین مرشد هداة العالم رافع لوائه المذهب الجعفری بین العرب و العجم مجدد دین سید الاولین و الآخرین موسس اساس العدالة و الولایه علی قاطبة المؤمن الفائز ربّه الغنی السّلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان ابوالبقاء السلطان شاه اسماعیل الحسینی الموسوی الصفوی اللهم اتصل زمانه خلافة اعلیحضرت خلیفه الاعلی خلیفة الله تعالی علی قاطبة الوری بظهور خلف الامامة والولایة بالنبی و الوضی والبتول و السبطین والسجاد والباقر والصادق والکاظم والرضا و الجواد والهادی والزکی الخلف الصالح المنتظر المهدی لا رباب التقی صلی الله علیهم اجمعین من اظلت السماوات علی الارضین جهة ادراک مثوبات و حصول رفع درجات فی یوم العرصات متصدی انواع خیرات جاریات و متکفل اظهار اصناف مبرات موفور الحسنات شدند و اولا قربة الی الله تعالی و طلباً لمرضاته العلیا وقف فرمودند نوابان علیا جاه ابهته دستگاه یخلد الله ظلال عفته او عصمتها بعضی املاک و رقبات واقعه بدارالعباده یزد و توابع و مضافات و لواحق و منسوبات را که در تحت تصرف مالکنه آن علیا منقبت آنچه پذیرفته بود داخل متملکات آن مخدومه جهان بود بر محال علیه که مذکور میشود بشرط و تفصیل که مسطور خواهد شد تقبل الله تعالی ذالک منها بمنه وجوده و لطفه الابهی اما آنچه وقف فرمود بر مرقد مقدس مزکی و مشهد موسس معلی حضرت سیدالشهداء و سبط سیدالانبیا الشهید بکربلا صلوات الله و سلامه علیه و آله المعصومین ثالث الائمه الطاهرین ابی عبدالله الحسین الوارد فی شانه من حضرت رسول الثقلین حسین منی انا من حسین صلی الله علیه و آله که متولی آن هر ساله حاصل آن رقبات را بعد از اخراج مؤنات ابقاء آن حصص و تحصیل منافع آن و مطالبات دیوانیه و حق التولیه صرف زوار آستانه مقدسه حائریه حسینیه حقت بالانوار الملک السبحانیه خواه مجاور و خواه غیر مجاور نماید مقرر آنکه بر مذهب شیعی اثناعشری (علیهم السلام) باشد و آن عبارتست از املاک واقعه به خارج یزد و بلوک قهستان بدین موجب خارج بلوک قهستان من پشت کوه که عبارتست از کل رقبات موضع رشکوئیه قریه و ارنان و جوناباد که بواسطه شهرت باین اسامی و صفات آنکه از متصرفات آن علیا حضرت است محتاج به ذکر حدود نیست بالتمام.
میبد، شهرفاباد، ندوک، شهرّین مشهوراً که باین اسم معروفست و سمّی ندارد توابع بالتمام ندوک که ایضا آن مزرعه بر اهالیها مشهوره است.
موفق المکلوک مفیض البرکات و الصّلوة و السلام علی سلطان السّریر النّبوة و الولایت ذریتة الطّیبین و الطّیبات.
اما بعد غرض از تحریر این سطور شرعیه القواعد و المبانی مریم سیرت خدیجه الزمانی حریم جهانبانی مشیّد کامرانی خاندان خلافت سیده اعاظم السلاطین متبوعه خوانین الخواقین غفّة المله و الدنیا والدین عصمه المؤمنین و المسلمین خانش بیگم ضل سلطانی عفّتها و طهارتها والدها العظیم الشان الرفیع المکان اعظم الاعاظم اسلاطین فی عهده و زمانه اعدل اعاظم الخواقین مرشد هداة العالم رافع لوائه المذهب الجعفری بین العرب و العجم مجدد دین سید الاولین و الآخرین موسس اساس العدالة و الولایه علی قاطبة المؤمن الفائز ربّه الغنی السّلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان ابوالبقاء السلطان شاه اسماعیل الحسینی الموسوی الصفوی اللهم اتصل زمانه خلافة اعلیحضرت خلیفه الاعلی خلیفة الله تعالی علی قاطبة الوری بظهور خلف الامامة والولایة بالنبی و الوضی والبتول و السبطین والسجاد والباقر والصادق والکاظم والرضا و الجواد والهادی والزکی الخلف الصالح المنتظر المهدی لا رباب التقی صلی الله علیهم اجمعین من اظلت السماوات علی الارضین جهة ادراک مثوبات و حصول رفع درجات فی یوم العرصات متصدی انواع خیرات جاریات و متکفل اظهار اصناف مبرات موفور الحسنات شدند و اولا قربة الی الله تعالی و طلباً لمرضاته العلیا وقف فرمودند نوابان علیا جاه ابهته دستگاه یخلد الله ظلال عفته او عصمتها بعضی املاک و رقبات واقعه بدارالعباده یزد و توابع و مضافات و لواحق و منسوبات را که در تحت تصرف مالکنه آن علیا منقبت آنچه پذیرفته بود داخل متملکات آن مخدومه جهان بود بر محال علیه که مذکور میشود بشرط و تفصیل که مسطور خواهد شد تقبل الله تعالی ذالک منها بمنه وجوده و لطفه الابهی اما آنچه وقف فرمود بر مرقد مقدس مزکی و مشهد موسس معلی حضرت سیدالشهداء و سبط سیدالانبیا الشهید بکربلا صلوات الله و سلامه علیه و آله المعصومین ثالث الائمه الطاهرین ابی عبدالله الحسین الوارد فی شانه من حضرت رسول الثقلین حسین منی انا من حسین صلی الله علیه و آله که متولی آن هر ساله حاصل آن رقبات را بعد از اخراج مؤنات ابقاء آن حصص و تحصیل منافع آن و مطالبات دیوانیه و حق التولیه صرف زوار آستانه مقدسه حائریه حسینیه حقت بالانوار الملک السبحانیه خواه مجاور و خواه غیر مجاور نماید مقرر آنکه بر مذهب شیعی اثناعشری (علیهم السلام) باشد و آن عبارتست از املاک واقعه به خارج یزد و بلوک قهستان بدین موجب خارج بلوک قهستان من پشت کوه که عبارتست از کل رقبات موضع رشکوئیه قریه و ارنان و جوناباد که بواسطه شهرت باین اسامی و صفات آنکه از متصرفات آن علیا حضرت است محتاج به ذکر حدود نیست بالتمام.
میبد، شهرفاباد، ندوک، شهرّین مشهوراً که باین اسم معروفست و سمّی ندارد توابع بالتمام ندوک که ایضا آن مزرعه بر اهالیها مشهوره است.
بیشتر بخوانید: بنیادگذاری دولت صفوی
بالتمام بلده - حمام واقع به موانع موضع سرریگ به قرب میدان خواجه تعریفا معروف به حمام قاضی که لغایه الشهره و نهایه المعرفه از غیر ممتاز است با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات بالتمام - بازارچه واقع بدر مصلی به قرب مزار شیخ جمال الاسلام که از جمالا محمد اسلمانا بنوّاب آن تاج المخدرات انتقال یافته و به این صفات غنی از تحدید و از غیر ممتاز است. با توابع و مضافات و لواحق و متعلقات بالتمام و تفویض فرمود تولیه حمام قاضی و بازارچه مهتر جمالی و رقبات رشکوئیه و ارنان و جوناباد قهستان و شرفاباد شهرین و ندوک میبد را که مجموع نوشته شد و وقف بر روضه مقدسه حائریه علی ساکنها صلوات الله فرمودهاند بنفس نفیس خود ابدالله سبحانه تعالى بقاءها و بعد از ارتحال آن مخدومه العالم بعالم البقاء به على حضرت زوج متعالی شان رفیع المکان خود اعنی مخدوم سیادت و نقابت پناه حشمه و ابهه دستگاه مرتضی ممالک اسلام مقتدی طوایف انام مستلام ارباب العمایم فی الایام متبوع اعاظم السادات والنقّبا الفخام خلاصه العتره الطاهره العلیه نقاوة الذریه الطیبه الزاهرة الزکیة ثمرة شجرة اصلها ثابت و فرعها فى السماء دوحة حدیقهالاصفیاء و النجباءالمنظور انظارعنایة الله الغنى نوراً للسیادة والنقابة و الافاضة والعزّ والتکمین نعمه الباقی الحسینی خلدهالله تعالی فی دوام عاطفه بفضل الله فی الرضین بجاه محمد و آله المعصومین و بعد از آن عالی حضرت بولد امجد ان مرتضی ممالک اسلام اعلی خلف اعام النقبا و سلیل اکابر السادات و العلماء مزین مسند الافاضة بمحض المکرمة کمال المتنان غیاث السلام و المسلمین محمد المشهور بین البریة به میرمیران ادام الله تعالی فی مرصد الفاده و الافاضة والاحسان و بعد از آن عالی حضرت بذکور اولاد او و بعد از آن همچنین بذکور اولاد اولاد او نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن. بشرط تقدم ابقاها الله تعالى عشرى از محصولات رقبات مذکوره بعد اخراج المذکورات والمؤنات هر ساله صرف مصالح زوار آن مرقد رفیع مسند نماید و تسعه اعشار باقی را خود بحق التولیه بردارد خلدالله تعالی و متولیان بعد از ایشان عشری از آن بحق التولیه بردارند و باقی صرف مصالح زوار مذکور نمایند. التوفیق من الله تعالی سیضح و اما آنچه وقف کرد بر روضه مقدسه سدره مرتبه رضیه رضویه علی ساکنها الامام الجن و الانس صلوات الله خالق البریه فرموده و تولیه آنرا بوجه مسطور صدر تفویض فرموده مقرر آنکه متولی هرساله حاصل آن رقبه موقوفه را بعد از اخراج المون صرف روشنایی آن مرقد بهشت آسا و زوّار مؤمنین آن معبدالمقربین نماید آن عبارت است از تمامت باغ مشجر مکروم و عمارت مبنیه و انهار و جداول معروف و مشهور به باغ خواجه واقع به قصبه مهریجرد از اعمال دارالعباده که باغ خواجه مذکور در قصبه مذکوره که مهریجرد است سمی و شبیه ندارد و از غایت شهرت مستغنی است از تحدید و تعریف و توصیف با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات و اجزا و حقوق و مرافق بالتمام صحیح سیضح و امام آنچه وقف کرده بر مقبره پسر امجد اطهر خود ثمره الشجره فی حدیقه النقابه و الخلافه و الاجلال زین الجنه سلطان علی میرزا جعله الله لابویه فراطات واقعه بقعه علیه تفت و محل معین از منازل ملحقه به خانه سید غیاثی خارج یزد که اولاً مدفن حضرت مخدوقه الملکات صبیه صغری آن علیا حضرت عالی منقبت من صلب عالی حضرت زوجها العالی بوده برین موجب آن عبارتست از کل املاک و اشقاص و رقبات و حصص معینه واقعه به قریه مهجرد میبد از اعمال یزد با توابع و مضافات و باغ معروف به باغ خواجه حسینی مشجر مکروم معمور مجدر واقعه به نعیم آباد حومه یزد با عمارات کاینه در آن و سایر آنچه از اجزا و توابع و حقوق آن شمرند و دانند و املاک مهجرد مذکوره و باغ خواجه مذکورش خلدهماالله تعالی به آن ملکه مظهره انتقال یافته اعرف از آن است که احتیاج به تحدید و توصیف داشته باشد و تفویض تولیت آن رقبات موقوفه و بیان کمیه و کیفتّه حق التولیه آن به موجبی است که اولاً در موقوفات مزبوره در صدر کتاب تعیین فرموده اما بیان مصرف و موقوف علیه و شروط آن بدین موجب است آنچه وقف فرموده بر روضه پسر مذکور خود واقعه در بقعه علیه منوره نوریه تفت قهستان یزد که بین البریه مشهور و معروف و به لسان واردان و صادران آن محل .... و موصوف که متولی آن هر ساله حاصل آن را بعد اخراج مؤنات و حق التولیه علی الرویه المسطوره صدر الکتاب صرف مصالح وجوه خیر و بر و حسنات متعقله آن مقبره نماید غیر املاک و رقبات واقعه به قریه مهجرد میبد یزد چهار دانگ شایع آنچه وقف کرده و فقهاالله تعالی فی اقامه الخیرات بر مقامی که محل دفن صبیه صغری مذکوره خود نموده بود واقعه در مساکن و منازل که ملحقه بوده است به خانههای سید غیاثی و اکنون جد او منفصل شده و همه روزه صلحا و سادات و حفاظت است و با آنکه بدن شریف آن صبیه نقل بروضه رضویه علی ساکنها سلام الله همچنان مظهر خیرات و محل عبادات و تلاواتست مقرر آنکه محصول آن را هر ساله بعد اخراج المذکورات صرف خیرات در آن مقام نماید - رقبات قریه مهجرد میبد یزد که مذکور شد با توابع صح دو دانگ مشاع باغ معمور مکروم مشجر مجدر واقعه در نعیم آباد مشهور به باغ خواجه حسینی صح بالتمام و ثانیا ذمه عالى حضرت زوج رفیع الشان خود را لازال مطاعا متبا نورالاسلام و المسلمین نعمه الیه باقیا از جمیع صداق و سایر حقوق شرعیه عاری و بری ساخت با آنکه مصالحه شرعیه فرمود از سایر حقوق مذکوره به مبلغ شصت تومان تبریزی طلا جاری نصفه سی تومان با آن عالی جاه و آن مقتدی الانام قبول مصالحه شرعیه کرد چنانچه مبلغ یک هزار تومان صداق مسمی از ذمه آن عالی جاه ساقط شد و ثالثاً جمعیت ممالیک خود را از عبید و اماء موسومه که مفصل میشود مدبر فرمودند.
غلامان: ذوالفقار، سیف الملوک، خسرو، قباد اسفندیار، سهراب، منوچهر، بایسنقر و پرویز.
کنیزان: مهرافروز، مهرانگیز، مهرنگار، سمن سیما، دلپسند و گلعُذار.
و تلفی نمودند به آنکه ممالیک مذکورون بعد وفاتها ابقاها الله تعالی حر و آزاد باشند و ایضاً وصیت فرمود آن مخدومه المملکات که سوی المذکورات هرچه در تصرف اوست و باو مضاف و منسوبست از عیون و دیون و دواب و اثاث البیت و ظروف و فروش و امتعه و البسه و آنچه اطلاق اسم مال بر آن توان نمود صرف مصارف خیرات و حسنات و مبرات خصوصا زوار آستانه مقدسه مطهره حایریه حسینیه صلوات الله علی مشرفها بر وجه مسطور صادر نمایند و وصایه شرعیه متعلقه به مذکورات رات فویض بعالی حضرت سامی منزلت زوج متعالی قادر خود لازوال نورالاسلام والمسلمین نعمهالله الباقی فیضه علی المومنین نمود و تمامی عقود و معاملات مسطوره در این کتاب من المبدء الی المنتهی مقرون و تنفیذ و تمکین علی جاه مرتضی ممالک اسلام المومی الی بعض القابه السامی گشت و به وقع الاشهاد المعول علیه الموثوق به فی السابع و العشرین من شهر ربیع الاول سنه ثلاث و ستین و تسعمائه [963].
در چهار جهت وقفنامه سجلاتی به عنوان شهود ذکر شده است.
در بالای وقفنامه به خط نستعلیق مهر بیضی شکل از شاه طهماسب آورده شده است که متأسفانه آسیب فراوان دیده و قسمتهایی از آن از بین رفته است «... پر برکت نواب شاه فردوس مکان جنان آشیان شاه طهماسب الحسینی الصفوی انارالله برهانه السواد تطابق لِاَصلهِ - مهر: ... عبده محمد الحسینی»
متن خانش بیگم نیز علاوه برحاشیه سمت راست که به عنوان تأیید آورده شده است: «آنچه در این صحیفه نوشته شده حق و صدقست و به این مشامین اعتراف شرعی نمودهام - مهر: نواب خورشید قُباب مخدومه ملکات جهان واقفه موفّقه خانش بیگم بنت شاه اسمعیل انارالله برهانه» دو سال بعد متنی بدان اضافه شده است «وایضاً مدبر فرمودند ممالیک مجدده التملک را بدین تفصیل تدبیری صحیح شرعی دلارام حُسنافروز نشاطانگیز گلزار مهسیما و غضنفر غلام و حررّه ذلک فی یوم دَحوالارض الخامس والعشرین من شهر ذى القعده الحرام سنه خمس و ست [ستین] و تسعمائه [965]- مُهر: نواب آفتاب احتجاب ملکه الملکات خانش بیگم بنت شاه اسمعیل انارالله برهانه». (تصدیقی : 463- 454).
خانش بیگم در این وقفنامه بخشی از املاک و رقبات شهر یزد و توابع آن را که در تصرف وی بوده است، بر مرقد حضرت سید الشهداء امام حسین (علیهالسلام) وقف نموده است؛ بدین صورت که مقرر گردیده است که متولی، موقوفات را پس از صرف بر مخارج حرم، مصروف زوار امام حسین (علیهالسلام) به شرط مذهب شیعه اثنی عشری نماید. وی در ادامه، حدود این املاکِ وقفی را خارج از موضع یزد: قریه قهستان (شامل: ارنان، رشکوئیه و جوناباد)، میبد، شرفاباد و نِدوک بیان نموده است و در داخل شهر یزد: حمام قاضی در محله سرریگ نزدیک میدان خواجه و بازارچهای واقع در مصلی نزدیک مزار شیخ جمال الاسلام ذکر کرده است که تولیت آن با خود بانی (خانش بیگم) و بعد با همسرش و بعد از فوت آن دو با فرزندشان میرمیران و ذکور اولادش تعیین گردیده است و تمام عایدات باغ خواجه واقع در مهریجرد را نیز صرف روشنایی حرم امام حسین (علیهالسلام) قرار داده است.
وی همچنین موقوفاتی را بر مزار فرزندانش قرار داد و شامل کلیه املاک واقع در قریه مهرجرد میبد و باغ خواجه حسینی در قریه نعیم آباد است که قسمتی بر مزار میرمیران و چهار دانگ نیز بر مزار دخترش قرار داده است. اگرچه از نام دخترش تنها به ذکر «صبیه کوچک» در متن وقفنامه اشاره کرده است، در صورتی که در یکی از مهرها نام یکر آورده شده است: «مضمون متن محض حق و خیرات است و اینجانب آن را تمکین کرده رضای به آن داده پریپیکر بنت نعمه الله الحسینی».
ذکر نکتهای ضروری است که این وقف دلیل بر فوت فرزندان خانش بیگم قبل از مادر نیست، بلکه دوراندیشی وی جهت موقوفاتی برای ساخت بقعه و مزاری برای دفن فرزندان قابل تحسین است. اگر چه اکثر منابع، وفات میرمیران را سال 999 هجری ذکر نمودهاند، (50) اما در مورد تاریخ رفات پریپیکر خانم سکوت کردهاند؛ در صورتی که به نقل از تاریخ الفی، شاه طهماسب پس از فوت خانش بیگم فرزندان او را مورد لطف قرار داد: «... جمیع متروکات شاه نعمتالله را که از چهل لک روپیه زیادت بود، میان میرمیران و خواهرش پریپیکر خانم که در عقد اسماعیل میرزا ولد شاه طهماسب بود، قسمت فرمود...» (51) که خود نیز بر گفتههای فوق صحه میگذارد.
در ادامه این وقفنامه، خانش بیگم علاوه بر بخشیدن مهریه خود که مبلغ یک هزار تومان بوده است، بخشیدن کلیه اسباب و امتعه خود در راه خیر، شرط آزادسازی غلامان و کنیزان خود بعد از فوتش ذکر نموده است و متوالی تمام این موقوفات را به همسرش واگذار کرده است.
نکته قابل توجه این که در این وقفنامه، نام 15 کنیز و غلام وی (مهرافروز، مهرانگیز، مهرنگار، سمنسیما، دلپسند، گلعُذار، ذوالفقار، سیفالملوک، خسرو، قباد، اسفندیار، سهراب، منوچهر بایسنقر و پرویز) دیده میشود، و این امر بیانگر آن است که استفاده از ایرانیان به عنوان کنیز و غلام در عصر صفوی معمول و متداول بوده است.
در سجلات و مُهرهایی که برای تأیید در زمینه وقفنامه در دوره خود و با به فاصله چندسال آورده شده است، نام بسیاری از بزرگان دینی و سیاسی عصرش (52) بیان شده است که مطالعه بر روی هر یک قابل تأمل است و با حداقل به استناد آن میتوان بسیاری اشخاص عصر صفوی که برای ما مجهول بودهاند را شناسایی نمود که از لحاظ اجتماعی حائز اهمیت است.
از جمله اقدامات فرهنگی دیگر که منابع تاریخی به خانش بیگم و همسرش نسبت میدهند، میتوان به چهارسوق یا چهاربازار در جنب عمارت دارالفتح (53) که مؤلف جامع مفیدی در کتاب خود به توصیف آن پرداخته است، اشاره نمود: «اساس آن را بسان گنبد هرمان مشید و مستحکم سازند و باندک زمانی آن بنای روح افزا بر وجهی ساخته و پرداخته آمد که شرفات بلندش سر همت بذروه قصر فیروزه کار سپهر رسانید...» (54) و دیگر آنکه در منطقه مهریجرد به سمت صحرای پای کوشک با احداث چشمه باغی بسیار مصفا همراه با معماری بینظیر و درختان کاج احداث کرد که به «باغ مراد» مشهور گردید. (55)
همچنین خانش بیگم در روستای تفت نیز مسجدی احداث نمود که تواریخ محلی در ذکر آن گفتهاند: «... خانش بیگم حرم محترم نواب مرتضی ممالک اسلام امر فرمود تا در خانقاه تفت مهندسان صاحب هنر و استادان ماهر دانشور ... طرح مسجدی عالی اساس انداختند و در هر رکنی از ارکان چهارگانهاش غرفات برافراختند... و اطراف دیوارش طاقها به کتابه زینت یافته...». (56)
گفتنی است باتوجه به وجود مسجد شاه ولی، اغلب مسجد یادشده در تاریخ مفیدی را همان مسجد موجود معرفی مینمایند؛ در صورتی که وجود شواهدی چون کتیبههایی از قرن 9 هجری (سنگ محرابی به تاریخ 873 هجری و کتیبهای کاشی به تاریخ 889 هجری) (57) در این مسجد حکایت از آن دارد که بانی اصلی مسجد خانش بیگم نبوده است و احتمالاً وی به تعمیر و توسعه آن پرداخته است.
سخن پایانی
زمانی که از حضور زنان در فعالیتهای سیاسی عصر صفوی کمتر سخن به میان میآید، نام خانش بیگم در یزد چنان بلندآوازه میگردد که تأثیر آن بر فرهنگ و مذهب این خطه به عنوان یک شهر شیعی پس از قرنها قابل تحسین است. شاید انتصاب این بانو به عنوان دختر سرسلسله خاندان صفوی و پیوند او با یکی از بزرگترین خاندان تصوف آن عصر، در رویارویی و تغییر مذهب یزد بیتأثیر نبوده باشد.
اگرچه قبل از خانش بیگم، نام زنانی چون ارسلان خاتون، ترکانخاتون و ستی فاطمه برای یزدیان آشنا و موقوفات آنان مایه خیر و برکت این خطه گردیده است، اما مُهر بسیاری از بزرگان عصر بر متن وقفنامه خانش بیگم و تأیید نهایی بانی، بعد از دوسال با مُهر وی با ذکر نام دختر شاه اسماعیل، نه همسر شاه نعمتالله یزدی میتواند او را به عنوان یکی از متنفذترین زنان صفوی در یزد معرفی نماید.
نکته جالب این که ایجاد کانون مذهبی در یزد از همان ابتدای ورود شاه نعمتالله ولی خود نقطه عطفی گردید که مصالح و منافع هر دو خاندان (صفوی و نعمتاللهی) نسبت به یکدیگر تأمین گردد. حضور شاهزاده خانمهای صفوی در ولایت یزد و پیدایش نسلی از سادات نعمتاللهی که وابسته به دودمان صفوی به شمار میرفتند، در تعلق خاطر هر دو خاندان به یکدیگر مؤثر بود؛ به نحوی که علاوه بر نقابت و ارشاد، به مناصب مهم اداری و پستهای کلیدی همچون وزارت، داروغگی و کلانتری یزد منصوب گردیدند.
به هرحال اگرچه پیوند ارتباط سیاسی این دو خاندان از دوران امیر عبدالباقی ایجاد شد، باعث کاهش قدرت قزلباشان گردید و با ازدواج پسر عبدالباقی با دختر شاه اسماعیل، این پیوند مستحکمتر شد و فرزندان آنها تا پایان سلسله صفوی بر این آب و خاک در دو جایگاه مذهب و سلطنت حکومت کردند.
اگرچه قبل از خانش بیگم، نام زنانی چون ارسلان خاتون، ترکانخاتون و ستی فاطمه برای یزدیان آشنا و موقوفات آنان مایه خیر و برکت این خطه گردیده است، اما مُهر بسیاری از بزرگان عصر بر متن وقفنامه خانش بیگم و تأیید نهایی بانی، بعد از دوسال با مُهر وی با ذکر نام دختر شاه اسماعیل، نه همسر شاه نعمتالله یزدی میتواند او را به عنوان یکی از متنفذترین زنان صفوی در یزد معرفی نماید.
نکته جالب این که ایجاد کانون مذهبی در یزد از همان ابتدای ورود شاه نعمتالله ولی خود نقطه عطفی گردید که مصالح و منافع هر دو خاندان (صفوی و نعمتاللهی) نسبت به یکدیگر تأمین گردد. حضور شاهزاده خانمهای صفوی در ولایت یزد و پیدایش نسلی از سادات نعمتاللهی که وابسته به دودمان صفوی به شمار میرفتند، در تعلق خاطر هر دو خاندان به یکدیگر مؤثر بود؛ به نحوی که علاوه بر نقابت و ارشاد، به مناصب مهم اداری و پستهای کلیدی همچون وزارت، داروغگی و کلانتری یزد منصوب گردیدند.
به هرحال اگرچه پیوند ارتباط سیاسی این دو خاندان از دوران امیر عبدالباقی ایجاد شد، باعث کاهش قدرت قزلباشان گردید و با ازدواج پسر عبدالباقی با دختر شاه اسماعیل، این پیوند مستحکمتر شد و فرزندان آنها تا پایان سلسله صفوی بر این آب و خاک در دو جایگاه مذهب و سلطنت حکومت کردند.
«سلسله نسب خاندان شاه نعمت الله ولی تا ازدواج خانش بیگم با شاه نعمت الله یزدی» (58)
سنگ فرمان شاه طهماسب به تاریخ 969 هـ. ق که در بابت تخفیف در رسوم و تمغاوات یزد کتابت شده است
تصویر قسمتی از وقفنامه خانش بیگم که نام وی در حاشیه وقفنامه دیده میشود.
پینوشتها:
1. کارشناس ارشد پایگاه میراث فرهنگی شهر تاریخی یزد.
2. عنوان «بیگم» لقبی بود که تنها بر خواهران، عمهها، و خالههای شاه و هر زنی که متعلق به خاندان سلطنتی بوده اطلاق میشده است. (نوابخش، زن در تاریخ، ص 400).
3. گروهی از خاندان شاه نعمتالله ولی (متوفی 834 هـ.ق) برجسته ترین خاندان روحانی عصر صفوی در یزد به شمار میرفتهاند که مناسبات نزدیک و گستردهای را با دربار صفوی و تیموریان هند برقرار ساخته بودند.
4. از اواسط حکومت صفویه، نقش روحانیون نیز پررنگ گردید. زیرا اساس قدرت صفویان بر پایه رهبری طریقت شیعه بود، قدرتی که روحانیون آن را حق قانونی خود میدانستند که توسط شاهان صفوی بر پایه رهبری طریقت شیعه بود، قدرتی که روحانیون آن را حق قانونی خود میدانستند که توسط شاهان صفوی غصب شده است و این ازدواجها میتوانست روحانیون را از ابراز ادعای خویش بازدارد. (شجاع، ص 110 و سیوری، ص 80).
5. صفویان با پیوندهای خویشاوندی با حکام محلی دو هدف را دنبال میکردند؛ یکی سرکوب شورشها علیه حکومت مرکزی و دیگری جلوگیری از قدرت یافتن حکام محلی و عدم ارتباط آنها با دولتهای عثمانی و ازبکان. (شجاع، ص 106).
6. ارسلان خاتون همسر علاءالدوله کالنجار از فرماندهان آلکالویه که با توجه به اینکه زند برادرزاده سلطان سنجر سلجوقی و همسر سابق خلیقه القائم بالله عباسی بوده است، در منابع محلی نام وی در کنار فرمانده دیلمی به عنوان بانی ساخت بناهای عام المنفعه ذکر شده است (فرخزاد پوران، کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز، تهران: قطره، 1381، ص 82).
7. ستی فاطمه خواهر گوهرشاد (همسر شاهرخ تیموری) که در کتیبه موجود در مسجد جامع و وقف نامه، نام وی به عنوان همسر امیر جلال الدین چقماق شامی ذکر شده است (تاریخ جدید یزد، ص 212).
8. نوابخش، ع، زن در تاریخ، ص 378.
9. همان، ص388.
10. اشتن متز- جون بارک، شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان، ترجمه: ذبیح الله منصوری، ص 417.
11. نوابخش، ص 389 و جوزافا باربارو و دیگران، سفرنامه ونیزبان در ایران، ترجمه: منوچهر امیری، ص 312. توانبخش در کتاب خود به استناد از مقاله نصراله فلسفی (اطلاعات ماهانه، شماره 74: سال 1333) و کتاب اعتمادالسلطنه (خیرات حسان، تهران، 1304 هـ ق) تعداد زنان شرکت کننده در نبرد چالدران را حدود ده هزار نفر ذکر نمود و در بین اسامی زنان به همسران شاه اسماعیل (بانو عرب زنگی، گلزار، پری و بهروزه خانم) اشاره نموده است که اگرچه این ارقام دور از ذهن میرسد، اما مسلم است که زنان زیادی در این جنگ شرکت داشتهاند. باربارو نیز در سفرنامه خود، به شرکت زنان در جنگ چالدران و اسیر شدن زن شاه اسماعیل به نام «تاجلی خانم» (تاجلی بیگم) نیز پرداخته است (توانبخش، ص 389 و باربارو، ص 312).
12. نوابخش، ص 395.
13. میراحمدی، مریم، دین و دولت در عصر تیموری، ص 53.
14. همان، ص 53-54.
15. ابوئی مهریزی محمدرضا، سادات نعمتاللهی یزد در عهد صفوی، ص 67.
16. واعظی، عبدالعزیز بن شیرملک، رساله در سیر حضرت نعمت الله ولی، تصحیح ژان اوبن، ص 278.
17. شیروانی، حاجی زین العابدین، بستان السیاحه، تصحیح میرزا سید عبدالله مستوفی، ص 526.
18. سیورغال واژهای ترکی- مغولی است، عواید زمین که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص بخشند و یا تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به کسی میبخشد و انعام گفته میشود. (فرهنگ لغت دهخدا، ذیل سیورغال).
19. کاتب، احمد بن حسین، تاریخ جدید یزد، تصحیح: ایرج افشار، ص 217 سیورغال واژهای ترکی- مغولی است، عواید زمین که به جای حقوق با مستمری به اشخاص بخشند و یا تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به کسی میبخشد و انعام گفته میشود. (فرهنگ لغت دهخدا، ذیل سیورغال).
20. شاه تقی الدین فرزند شاه شمس الدین محمد از نوادگان شاه نعمت الله ولی است.
21. سید خلیل دوم در خانقاه شاه ولی جای دارد. مکانی که بعدها به نام وی به خانقاه یا بقعه شاه خلیل الله مشهور گردید.
22. شاه نظام الدین فرزند شاه خلیل دوم است.
23. شاه خلیلالله تنها فرزند شاه نعمت الله ولی دارای 4 پسر به نامهای شاه نورالله، شاه شمس الدین محمد، حبیب الدین محبالله و محب الدین حبیب الله است. (افشار، ص 309).
24. مهریزی، سادات نعمت اللهی در یزد عهد صفوی، ص 90.
25- برای اطلاعات بیشتر در این زمینه رجوع شود به حبیب السیر خواندمیر و جهانگشای خاقان (مؤلف گمنام، تصحیح الله دتا مضطر) و تاریخ ایلچی نظام شاه (خورشاه بن قباد الحسینی) در ذیل احوالات شاه اسماعیل اول.
26. قزوینی، یحیی بن عبدالطیف قزوینی، لب التواریخ، ص 411.
27. روملو، حسن بیک، احسنالتواریخ، ج 12، ص 84.
28. قزوینی، یحیی، لبالتواریخ، ص 411.
29. سلسله نسب خاندان نعمت اللهی تا شاه نعمت الله باقی در انتهای گزارش ضمیمه گردیده است، برای ادامه این شجرنامه رجوع شود به: جلد 2، ص 309.
30. شاه اسماعیل صفوی دارای 4 پسر به نامهای شاه طهماسب، سام میرزا، القاص میرزا، بهرام میرزا و 5 دختر به نامهای خانش بیگم، پریخان خانم، مهین بانو، شاهزاده سلطانم، فرنگیز خانم و زینب خانم بوده است (قمی، ص 155).
31. ثواقب، جهانبخش، زنان فرمانروا و معرفی رسالهای درباره زنان حکومتگر در ایران، ص 185.
32. ابوئی مهریرزی، سادات نعمت اللهی در یزد عهد صفوی، ص 130.
33. امیدی طهرانی از شاگردان معروف جلال الدین دوانی بود که در قصیده سرایی مهارت داشت و بیشتر اشعارش در مدح نجم ثاتی، وزیر شاه اسماعیل بوده است. وی به تحریک قوام الدین نوربخش به جنگ و جدال پرداخت و در ماده تاریخ وفات او اختلاف است. احسن التواریخ آن را سال 929 هجری دانسته، اما طبق ماده تاریخ ذیل سال وفات او را سال 925 هجری معین میکند.
34. النجق: قلعه استواری است از توابع نخجوان که در تاریخ مغول این قلعه به صورت «النجک» و در جهانگشای جوینی به صورت «النجه» ضبط شده است (فرهنگ لغت دهخدا، ذیل کلمه).
35. حسینی، خورشاه بن قباد الحسینی، تاریخ ایلچی نظام شاه، تصحیح: محمدرضا نصیری و کوئیچی هانهدا، ص 142.
36. مستوفی بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، ج 3، ص 57.
37. قضیه شاه قوام الدین نوربخش که ذکر آن رفت.
38. نعمت اللهی کرمانی، مولانا صنع الله، سوانح الایام فی مشاهدات الاعوام، ص 53.
39. همان، ص 52-53.
40. قزوینی، بوداق منشی، جواهرالاخبار، تصحیح: محسن بهرام نژاد، ص 211.
41. اسماعیل میرزا- در سال 963 هجری به حکومت خراسان منصوب شده بود- به خیال تمرد و عصیان بر پدر به ضرب سکه به نام خود افتاده بود (ابویی مهریزی، ص 137).
42. مهریزی، ص 137.
43. افشار، ایرج، یادگارهای یزد، 2 جلد، ص 704.
44. قمی، قاضی احمد، خلاصه التواریخ، تصحیح احسان اشراقی، ص 625.
45. غفاری قزوینی، قاضی احمد، تاریخ نسخ جهان آرا، تصحیح مجتبی مینویی، ص 309.
46. قزوینی، بوداق منشی، ص 225.
47. شیرازی، عبدی بیگ، تکمله الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، ص 122.
48. افشار، ص 207-209.
49. اصل وقفنامه در اداره کل اوقاف استان یزد موجود است که تصویری از آن تهیه گردید. متن کامل وقفنامه در مجموعه موقوفات یادگار، جلد اول، صص 463-452 آورده شده است.
50. قمی، ص 1090.
51. قزوینی، آصف خان و دیگران، تاریخ الفی، تصحیح: سید علی آل داود، ص 627.
52. اسامی همچون: محمدمهدی الرضوی، محمد بن محمد الحسینی، علی الشریف الباقی، حسین بن محمد بن اشرف الحسینی، علی بن قاسم الحسینی الجعفری، خلیل الله الحسینی الطباطبائی، ابوجعفر محمودبن محمدالعریضی، تقی الدین محمد الحسینی الحسینی، محمدبن علی الشریف البغدادی، سلطان محمود و ... .
53. بنایی مجلل بوده است که مکان دقیق آن مشخص نیست اما مؤلف تاریخ جدید یزد نیز از آن نام برده است که در سال 804 هجری، توسط یکی از عمال امیر تیمور گورگانی به نام خواجه غیاث الدین سالار سمنانی احداث گردید (کاتب: 93 و 94) و در عصر صفوی نیز پابرجا بود.
54. مستوفی بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، ج 2، ص 59.
55. همان، ص 59.
56. همان، ص 60.
57. افشار، ج1، ص 420.
58. برای ادامه این سلسله نسب تا پایان خاندان نعمتاللهی رجوع شود به (افشار، ص 309).
منابع تحقیق:
- ابویی مهریزی، محمدرضا، سادات نعمت اللهی یزد در عهد صفوی، یزد، بنیاد ریحانه الرسول 1383.
- اشتن متز، جون بارک، شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان، ترجمه: ذبیحالله منصوری، تهران: خوارزمی.
- افشار، ایرج، یادگارهای یزد، 2 جلد، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1374.
- بیانی، شیرین، زن در ایران عصر مغول، تهران: دانشگاه تهران 1382.
- تصدیقی، محمدرضا، یادگار ماندگار، تهران: انتشارات ستایش، چاپ اول 1380.
- ثواقب، جهانبخش، زنان فرمانروا و معرفی رسالهای درباره زنان حکومتگر در ایران، شیراز، نوید، 1386.
- جوزافا باربارو و دیگران، سفرنامه ونیزیان در ایران، ترجمه: منوچهر امیری، تهران: خوارزمی.
- حسینی، خورشاه بن قباد الحسینی، تاریخ ایلچی نظام شاه، تصحیح: محمدرضا نصیری و کوئیچی هانهدا، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1379.
- روملو، حسن بیک، احسن التواریخ، ج 12، تصحیح چالز نورمن سیدن، تهران: شمس 1347.
- شجاع، عبدالمجید، زن، سیاست و حرمسرا در عصر صفویه، سبزوار: امید مهر، 1384.
- شیرازی، عبدی بیگ، تکمله الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی 1369.
- شیروانی، حاجی زینالعابدین، بستان السیاحه، تصحیح میرزا سید عبدالله مستوفی، تهران: سنایی، 1378ق.
- غفاری قزوینی، قاضی احمد، تاریخ نسخ جهان آرا، تصحیح مجتبی مینویی، تهران: حافظ، 1363.
- فرخ زاد، پوران، کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز، تهران: قطره، 1381.
- قزوینی، آصف خان و دیگران، تاریخ الفی، تصحیح: سیدعلی آل داود، تهران: فکر روز، 1378.
- قزوینی، بوداق منشی، جواهرالاخبار، تصحیح: محسن بهرام نژاد، تهران: میراث مکتوب، 1378.
- قزوینی، یحیی بن عبداللطیف قزوینی، لب التواریخ، بیجا: بنیاد و گویا، 1363.
- قمی، قاضی احمد، خلاصه التواریخ، ج 1، تصحیح احسان اشراقی، تهران: دانشگاه تهران، 1359.
- کاتب، احمد بن حسین، تاریخ جدید یزد، تصحیح: ایرج افشار، تهران: فرهنگ ایران زمین، 1345.
- مستوفی بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات کتابفروشی اسدی، 1340.
- میراحمدی، مریم، دین و دولت در عصر تیموری، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، 1369.
- نعمت اللهی کرمانی، مولانا صنع الله، سوانح الایام فی مشاهدات الاعوام، به اهتمام میرزا محمد ملک الکتاب، بمبئی: 1307 ق.
- نوابخش، ع، زن در تاریخ، بیجا: نشر رفعت، بیتا.
- واعظی، عبدالعزیز بن شیرملک، رساله در سیر حضرت نعمتالله ولی، تصحیح ژان اوبن، مندرج در کتاب مجموعه: در ترجمه احوال شاه نعمتالله ولی کرمانی، تهران: طهوری، 1361.
منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}